اخبار هنری :
راستش به نظر میرسد، همزمان با فرایندی که تماشاگر از طریق آن موذیانه در مفهوم «هنر» نفوذ میکند و آن را به «توپوس اُرانیوس» یا حریمِ قدسیِ زیباشناسی محدود میسازد، از زاویه دیدِ هنرمند فرایند متضادی روی میدهد. هنر، برای آنکه اثری هنری خلق میکند، تجربهای بیش از پیش غریب در عین آشنابودن میشود، تجربهای که صحبت کردن از علاقه در مورد آن دستکم حسن تعبیر است زیرا آنچه در اینجا مطرح است از قرار معلوم به هیچ روی نه تولید اثری زیبا بلکه زندگی و مرگِ خالق اثر یا دستکم سلامت روح و روان او است. در برابرِ بیخطربودنِ فزایندۀ تجربۀ تماشاگر جلوِ شیء زیبا باید از خطر فزایندۀ ذاتیِ تجربۀ هنرمند سخن گفت که وعدۀ سعادتی که هنر میدهد برایش میشود سمّی که تمام هستیش را آلوده و تباه میکند. این عقیده که در فعالیت هنرمند مخاطرهای بیش از حد مستتر است رفته رفته رواج مییابد، انگار ــ به قول بودلر ــ کار هنرمند قسمی دوئل با مرگ است: «آنجا که هنرمند پیش از آنکه از پای درآید فریادِ وحشت برمیآورد»؛ و برای آنکه اثبات کنیم این صرفا استعارهای میان دیگر استعارههایی که «وسایل صحنۀ بازیگران دوروی ادبی» را شکل میدهند نیست کافی است گفتهای را نقل کنیم که هُلدرلین در آستانۀ جنون به رشتۀ تحریر کشید: «میترسم سرانجام کار تانتالوسِ پیری شوم که از خدایان بیش از حد توانش دریافت کرد» و «میتوانم بگویم آپولون چون صاعقه بر من زد». یا یادداشتی در روز مرگ ونگوگ در جیبش یافتند: «خب، دربارۀ کار خودم باید بگویم، زندگیم را بر سر آن به مخاطره انداختم و نیمی از سلامت عقلم همین حالا از کف رفته.» یا ریلکه، در نامهای به کلارا ریلکه، «آثار هنری همیشه محصول مخاطره ایند که آدم بدان تن داده، محصول تجربهای است که تا حد نهاییش دنبال شده، تا سرحدی که آدم دیگر جلوتر از آن نمیتواند برود، دیگر ادامه نمیتواند داد.»
انسان بی محتوا ــ ترجمه صالح نجفی