اخبار هنری: چهره اش به آدميان ديگر ميمانست. از لحاظ ظاهر تفاوتي ميان من و او نبود. همواره دلتنگ بود، چون مرغي در قفس. هيچ گاه به خود جرأت ندادم تا سبب دلتنگي اش را جويا شوم.
بعد از ظهری كه در كنار هم نشسته و به غروب خورشيد مينگريستيم ، تصوير آفتاب را در قطرات اشكش ديدم.
دستي به چشم هايش كشيد و گفت: مرغ دلم ديگر طاقت ماندن در قفس سينه را ندارد، مي خواهد بيرون بزند. مي خواهم به سرزمين خود بازگردم.
فكر مي كردم از شهر مبدا خودم مي گويد، گفتم: اهل كدام شهر و دياري؟
گفت: من از دياري نيستم، از جهاني دگرم!
به شوخي گفتم: اين كدام جهان است كه دوري از آن، عنان صبر را از كف تو ربوده است؟!
گفت: جهاني كه محبت حرف اول و آخر را در آن ميزند. همه در كنار هم احساس آرامش ميكنند. هيچ كس نه كلاهي از سر كسي بر مي دارد و نه كلاهي مي گذارد. مقامي وجود ندارد تا براي به دست آوردن و حفظ آن به روي هم شمشير بكشند. دروغي براي گفتن وجود ندارد. هيچ كس سر گرسنه بر زمين نمي گذارد. بازيگري كينه بازيگر ديگر را به دل نمي گيرد. كارگردانان يكديگر را نفي نمي كنند. تهيهكنندگان مخاطب را به چشم پول نمي نگرند. همه مردم مسؤول سينما هستند و دل مي سوزانند. هيچ فيلمي به علاقه مندان سينما تحميل نمي شود.
در عالم هنر، عشق حرف اول و آخر را مي زند، نه پول. هيچ هنرمندي به آسايشگاه سالمندان تبعيد يا در غربت نمي ميرد. هنرمندان براي چاپ عكسشان در نشريات یا انتشار آن در فضای مجازی و کذایی، خود را به هر دري نمي زنند. هنرمندانش لباس هاي آنچناني نپوشيده و بزك هاي آنچناني تر نمي كنند. مردم و هنرمندانش همه يكسان زندگي كرده و راضي به رضاي خدا هستند…
ميان حرف هايش پريده و گفتم: دست مرا هم بگير و با خود به آن جهان ببر.
لبخندي زد و گفت: همان گونه كه من تاب جهان شما را ندارم، تو نيز جهان مرا تاب نخواهي آورد!
حمید توران پور