اخبار هنری: روزی جورج کیوکر مرا به ناهار دعوت کرد که هیچ انتظارش را نداشتم… در خانهی کیوکر ضیافت پرشکوهی برپا بود… چیزی نگذشت که پیرمرد شبحآسای لرزانی وارد شد که به مرد سیاهپوست تنومند و بردهواری تکیه داده بود و ما او را از چشمبندی که داشت شناختیم: جان فورد. هرگز او را ندیده بودم و خیال میکردم که حتا اسم مرا هم نشنیده است؛ اما بعد با تعجب دیدم که روی مبل کنار من نشست و گفت از اینکه دوباره به هالیوود برگشتهام، خوشحال است. سپس تعریف کرد که در حالِ تدارکِ یک فیلم تازه است: «یک وسترنِ بزرگ». اما او چندماه بعد درگذشت.
در حال صحبت بودیم که صدای گامهای آرامی را شنیدم که روی زمین کشیده میشد. سر برگرداندم و آلفرد هیچکاک را دیدم که پیشِ من میآمد. با اندام گرد و صورتیرنگش برای من آغوش باز کرده بود. او را هم قبلا ندیده بودم اما خبر داشتم که چندبار از کارهایم تعریف کرده است. او کنارم نشست و سر میز غذا هم اصرار کرد که دست چپ من بنشیند. دستش را دور شانهام حلقه کرده و خودش را تا حدی روی من انداخته بود و یکدم بر گوشم حرف میزد: از انبار مشروبش، از رژیم غذاییاش (خیلی کم غذا خورد)، و بیش از هرچیزی از پای بریدهی تریستانا؛ مدام میگفت: «آخ، آخ، این پا…»
سپس ویلیام وایلر، بیلی وایلدر، جورج استیونس، روبن مامولیان و رابرت وایز وارد شدند، و سینماگری که از آنها نسبتا جوانتر بود به نام رابرت مولیگان.
پس از صرفِ مشروب به سال غذاخوری بزرگی رفتیم که با نور شمعدانیها روشن شده بود. در مجلس غریبی که به افتخارِ من بهپا شده بود، تعدادی از اشباح قدیمی شاید برای نخستینبار دور هم جمع شده بودند، و همهی آنها هم از «روزهای خوش گذشته» یاد میکردند. چقدر فیلم دورِ آن میز جمع شده بود: از بنهور تا داستان وستساید، از بعضیها داغش رو دوست دارند تا بدنام، از دلیجان تا غول و…
بعد از غذا کسی پیشنهاد کرد که یک عکاس مطبوعاتی خبر کنیم تا از ما عکس جمعی بگیرد. این عکس بعدا از بهترین عکسهای سال شناخته شد. متأسفانه جان فورد در عکس نیست، چون آن بردهی سیاه موقع صرف غذا دنبال او آمده بود. فورد با صدای ضعیفی از ما خداحافظی کرد، و درحالیکه به صندلیها برخورد میکرد برای همیشه از نگاه ما دور شد.
▪️عکس (ایستاده از راست): سرژ سیلبرمن ـ ژانکلود کریر ـ رابرت وایز ـ جورج کیوکر ـ ویلیام وایلر ـ رابرت مولیگان
(نشسته از راست): رابرت مامولیان ـ آلفرد هیچکاک ـ لوئیس بونوئل ـ جورج استیونس ـ بیلی وایلدر
ترجمه علی امینی نجفی