اخبار هنری: خبر را در شهر اویدو شنیدم، شهر کوچک زیبایی در شمال اسپانیا که در آنجا مشغول فیلمبرداری فیلم تازهای هستم، اینکه برگمان مرده. یک پیغام تلفنی از دوستی مشترک سر صحنه برایم ارسال شد. برگمان یکبار به من گفته بود که دلش نمیخواهد در روزی آفتابی بمیرد، و من که آنجا حاضر نبودم، فقط میتوانم امیدوار باشم که هوا همان نور یکنواختی را به او عرضه کرده باشد که همه کارگردان عاشق اش هستند. پیشتر به آنهایی که تصویری رمانتیک از هنرمند در ذهن دارند و خلاقیت را مقدس میدانند گفتهام: «دست آخر هنر، آدم را نجات نمیدهد». مهم نیست چه آثار حیرتانگیزی سرهم کرده باشید (و برگمان مجموعهای شاهکار بینظیر به ما ارزانی داشته) اینها مانع از این نمیشوند که روزی آن شوالیه و دوستانش در پایان «مهر هفتم» آن دقالباب ناگزیر را برایت صدا درآورند. و در نتیجه در یک روز تابستانی، برگمان، سراینده بزرگ مرگ، نتوانست مات شدن محتومش را عقب بیندازد، و بهترین فیلمساز دوران زندگی من درگذشته است.
ترجمه مجید اسلامی